جوک قدیمی

ملانصرالدین در عرصه ی مسابقه بر اسبی بنشست و یال اسب در دست گرفت.


اسب تاختن آورد و ملا از پشت آن لغزید و از ابتدای یال به انتهای دمب آن رسید !


پس آواز در داد: آهای! آهای ...! این اسب تمام شد یک اسب دیگر بیاورید!!!


----


مرد موقع برگشتن به اتاق خواب گفت: "مواظب باش عزیزم، اسلحه پر است"


دختر که به پشتی تخت تکیه زده بود گفت: "این را برای کشتن زنت گرفته ای؟""


نه خیلی دل و جرات میخواهد، میخواهم یک حرفه ای استخدام کنم""


من چطورم ؟"


مرد پوزخندی زد "آخر کدام احمقی برای آدم کشتن یک زن استخدام میکند؟"


زن لبهایش را مرطوب کرد، اسلحه را به طرف مرد گرفت و گفت:"زن تو"بنگ بنگ


----

یه جهنمی به بهشتیه میگه میشه از میوه هات به منم بدی؟ میگه نه

میگه چرا؟ میگه نمی شه

جهنمیه میگه: ها توام یه روز میای بگی آب داغ بده دیگه

----

به یکی میگن اگه حالت تهوع بهت دست داد چی کار میکنی میگه هیچی من بهش دست نمیدم

----

غضنفر داشته دعا می کرده: خدایا منو نیامرز!

ازش می پرسن چرا این جوری دعا می کنی؟

می گه دارم شکسته نفسی می کنم!

----

مردی با افتخار گفت: زن من یک فرشته است مرد دیگری جواب داد: خوش به حالت، زن من هنوز زنده است!

----

مردها بر اثر کمبود عاطفه ازدواج می کنند

بر اثر کمبود حوصله طلاق می دن

ولی نکته جالب اینه که بر اثر کمبود حافظه دوباره ازدواج می کنند !

جوک جدید

اولی: آقای دکتر، من فکر می کنم عینک لازم دارم. دومی: بله حتما! چون این جا مغازه ساندویچ فروشی است!

.

.

.

یک حقیقت زندگی: هر چقدر به دیگران کمک کنی چند برابر ش از جایی که فکرشو نمکنی بهت کمک میشه میگی نه؟ شماره حساب منو یادداشت کن……….

.

.

.

غضنفر هی نگاه به گوشیش میکرده و میخندیده ، بهش میگن اس ام اس اومده ؟ میگه آره ، میگن چیه ؟ میگه یکی هی اس ام اس میده Low Battery !!!




چیستان

- زنی را در خیابان دیدم که پسربچه ای را به دنبال داشت. از او پرسیدم: این پسر با توچه نسبتی دارد؟ گفت: «او پسرِ پسرم است، برادر شوهرم» ، چطور چنین چیزی ممکن است؟
جواب چیستان


2- از میان تعدادی زن و مرد برهنه، چگونه می توان آدم و حوا را شناخت؟
جواب چیستان


3- شخصی تخم مرغ را دانه ای 70 ریال خرید و دانه ای 50 ریال فروخت و سرانجام میلیونر شد! چطور چنین چیزی ممکن است؟
جواب چیستان


4- حکم اعدام متهمی را صادر می کنند و مضمون «بخشش لازم نیست، اعدامش کنید.» را به امضا، دادستان می رسانند. پس از امضاء دادستان، مأمور اجرای حکم، با تغییری در مضمون، جمله را به صورتی در می آورد که جلو اعدام متهم را می گیرد، او چه تغییری در جمله بوجود می آورد؟
جواب چیستان


5- این عبارت را درست بخوانید: گندم فروشا، ارزن آمد نخود آمد ماش فرستادیم برنجش مده، برنجش بده.
جواب چیستان


6- عبارت زیر را بخوانید:H-M-B-A-A4-B-R
جواب چیستان


7- می دانیم که در بهشت هر چه بخورند دفع نمی شود، در جهان مادی کدامیک از مثالها و شواهد را می توان یافت که با آن امر همسان باشد؟
جواب چیستان


8- منظور از «کانت واز بود» چیست؟
جواب چیستان


9- شخصی برای نخستین بار سوار یک خودروی «فولکس واگون» شد و بسوی شهری حرکت کرد، درمیان راه خودروی او خراب شد ناچار ماشین را به کنار جاده هدایت کردو کاپوت ماشین را بالا زد، ولی با کمال تعجب دید نه ازموتور خبری هست، نه از سیلندر و نه چیز دیگر چطور چنین چیزی ممکن است؟
جواب چیستان


10- چراغ راهنمایی و رانندگی که روبروی خیابان است قرمز است، افسر راهنمایی هم در آنجا ایستاده است، با اینحال راننده ای از چراغ قرمز می گذرد و کسی مزاحم او نمی شود. چطور چنین چیزی ممکن است؟
جواب چیستان


11- در اتاقی یک زن و شوهر نشسته اند. یکنفر هم در حال خواندن نماز است، نفر چهارم هم روزه دارد. به ناگهان مردی از در وارد می شود، با واردشدنِ او، این زن و شوهر به هم حرام می شوند. نماز آن شخص و روزه نفر چهارم هم باطل می گردد. چطور چنین چیزی ممکن است؟
جواب چیستان


12- آدرویش، خداداده سه تا میش. یکی شیرش حلال و گوشتش حرام، یکی گوشتش حلال و شیرش حرام و سومی هم گوشتش حرام، هم شیرش.
جواب چیستان

 
13- آمد و رفت، آمد و نرفت، زائید و نمرد، نزائید و مرد!
جواب چیستان


14- جملات زیر، مصداق چه حکایتی هستند؟ « برو، اگر نیامده، بگو بیاید. رفتم، نیامده بود، گفتم: بیاید، چرا نیامد؟ حتماً آمده که نیامده است. اگر نیامده بود می آمد.»
جواب چیستان


15- شخصی دریک اتاق به ابعاد 5×20×20 متر، خودش را با یک ریسمان دومتری از سقف آویزان می کند و دار می زند. وقتی به در اتاق او می آیند و می بینند از او صدایی شنیده نمی شود، نگران می شوند و در را می شکنند با کمال تعجب می بینند، او از سقف خودش را دار زده است و در اتاق را از درون قفل کرده و کلید را در جیبش گذاشته است. با اینکه میز، صندلی، نردبام یا چیز دیگری در اتاق نبوده است، او چگونه خود را دار زده است؟
جواب چیستان


16- شخصی چگونه – بدون استفاده از هواپیما- خود را دو ساعته به مشهد می رساند؟
جواب چیستان


17- حضرت آدم و حوا شش چیز در بهشت آوردند که هر یک از آنها منشأ چیزی شد، آن شش چیز کدامند؟
جواب چیستان


18- کسانیکه رَحِمِ مادر را ندیده اند 9 نفرند، آن 9 نفر چه کسانی هستند؟
جواب چیستان


19- اکنون چهار تن از پیامبران زنده هستند، آن چهارتن کدامند؟
جواب چیستان


20- از حضرت علی (ع) پرسیدند:
واجب و واجبتر چیست؟ نزدیک و نزدیکتر کدامند؟ عجیب و عجیب تر چیست؟ سخت و سخت تر چیست؟ اگر شما بودید چه جوابی می دادید؟ حضرت علی چه جوابی داد؟
جواب چیستان


21- کیوان به مهمانی رفت. او می دانست دعوت شدگانِ به مهمانی بر دو گروهند: راستگو و دروغگو. اما هیچیک از آنان را نمی شناخت. از مردی پرسید: دروغگو هستی یا راستگو؟ کیوان پاسخ آن مرد را گرفت. پس از دو نفر دیگر پرسید که آن مرد چه پاسخی داد. یکی از آنان گفت که او دروغگوست و دیگری پاسخ داد که او راستگوست. کیوان از پاسخ این دو نفر فهمید که کدامیک از این دو نفر راستگو و کدامیک دروغگو هستند. او چگونه فهمید؟
جواب چیستان


22- سه نفر سیاهپوست و سه نفر سفید پوست می خواهند با قایقی که بیش از دو نفر گنجایش ندارد از رودخانه ای بگذرند. سفیدپوستها رانندگی قایق را بلدند اما یکی از سیاهپوستها رانندگی قایق را نمی داند. اگر تعداد سیاهپوستها بیش از سفیدپوستها باشد آنها را خواهند خورد. مثلاً نمی توان دو نفر سیاهپوست و یک سپید پوست راتنها کنار هم گذاشت. اما سپید پوستها آدمخوار نیستند و اگر تعدادشان زیادتر از سیاه پوستها باشد با آنها کاری نخواهد داشت. چگونه می توان این گروه شش نفری را از رودخانه عبود داد، بدون اینکه به هیچیک از آنان آسیبی رسد؟
جواب چیستان
 

جوک اصفهانی

اصفهانیه موز می خوره پوستش میزاره تو دفتره خاطراتش  «
...................................................................

دختر اصفهانیه به دوست پسرش می گه شب بیا خونمون اگه موقعیت خوب بود  «
 من یه سکه می اندازم پایین شب می شه دختره یه سکه می اندازه پایین ولی
هرچقدر وامیسته میبینه پسره بالا نمیاد سرش رو از پنجره بیرون می بره و بهش
میگه چرا نمیای پسره میگه دارم دنبال سکه می گردم دختره میگه بیا بالا
بهش کش بسته بودم الان تو دستمه
...................................................................

بچه اصفهانیه به باباش می گه بابا املا شدم بیست باباش می گه   «
پدرسگ مگه ده چه عیبی داره که اینهمه بیخودی خودکار مصرف می کنی؟
...................................................................

اصفهانیه به باباش زنگ می زنه واسه این که خرجش کمتر شه می گه  «
 من کاظم پول لازم باباش هم می گه من مریض قر نریز
...................................................................

اصفهانی با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه  «
...................................................................

به اصفهانیه میگن شیرین تر از عسل چی خوردی؟میگه ترشی مجانی!!!  «
...................................................................

از یه اصفهانیه می پرسن وقتی سر یخچال میری چی می خوری  «
گفت:کتک
...................................................................

اصفهانیه سوار تاکسی میشه. آخر مسیر به راننده میگه: حاج اقا کراییه ما  «
چنئ شدس؟ یارو میگه:50تومن.
اصفهانیه میگه:چه خبرس اولا که 40 تومن بیشتر نمیشد.
بعدشم من 30 تومن بیشتر ندارم
حالا این 20 تومن رو بگیر یارو میشمره میبینه 10 تومنه ....
...................................................................

اصفهانیه به شکمش میگه: چقدر کار کنم تو بخوری؟ شکمش میگه: میخوای یه کم من کار منم  «
تا تو بخوری؟
...................................................................

بچه اصفهانیه توی امتحان بیست می‌گیره. باباش میزنه توی گوشش و میگه: خاک بر سرت   «
کنن، با نمره 10 هم میشه قبول بشی، حتما باید این همه خودکار حروم می‌کردی؟
اصفهانیه یه پوسته موز میبینه میشینه کنار موزه.  میگن: چرا اینجا نشستی؟ میگه:
آخه میخوام فکر کنند من این موزو خوردم.
...................................................................

اصفهانی رو میخوان زجر بدند، میبندنش به تیر برق و بهش میگین: کوچه اونطرفی شام   «
میدند.
...................................................................

اصفهانیه با برق خونه همسایشون خودکشی میکنه  «
...................................................................

یه تیکه آهن محکم روی پای یه اصفهانی میفته داد میزنه میگه آااااااااااااخ کفشم  «
...................................................................

یکبار یه اصفهانی خونش آتیش میگیره یه تک زنگ به آتش نشانی می زنه  «
...................................................................

یه روز یه مردی در اصفهان در یه خانه ای را میزنه وآب برای رفع تشنگی درخواست   «
میکنه دختر بچه ای دم در میاید و یک کاسه دوغ خنک به مرد میده ، وقتی مرد
تا آخر دوغ را سر میکشد به دختره میگه کوچولو شما هر که درب خانه تان را
بزنه و آب بخواهد بهش دوغ خنک میدید دختر بچه میگه نه بابا دیشب مهمان
داشتیم دوغ درست کردیم منتها سوسک افتاد توش برای همین چون
می خواستیم دور نریزیم دادیم شما خوردید ، با شنیدن این حرف مرد
عصبانی میشه و میزنه کاسه دوغ را میشکنه، آنوقت دختر داد میزنه
و میگه مامان - مامان این آقائه زد کاسه غذای سگمان رو شکست
...................................................................

بچه یه اصفهانی شکم درد میگیره میبرنش بیمارستان دکتره بعد از عمل   «
از اتاق عمل میاد بیرونو میگه الحمد و لله عمل با موفقیت انجام شد و ما
این سکه 5 ریالی رو از شکم بچه در اوردیم اصفهانیه میره جلو میگه آقای
دکتر اول 5 ریال ما رو بدین حسابمون با هم قاطی نشه
...................................................................

روز یه اصفهانی و یه تهرانی و یه قزوینی می میرند.آنقدر به خدا التماس می کنند تا  «
اینکه خدا با برگشتن آنها به دنیا موافقت می کنه به شرطی که دیگه گناه نکنند و گرنه
سنگ می شوند. خلاصه آنها به دنیا برمی گردند.همان اول کار تهرانیه یه دختره را
میبینه و می افته دنبالش. همان دم سنگ می شه.بعد مدتی اصفهانیه یه ?? تومانی روی
زمین می بینه خم میشه که برداره قزوینیه می گه : خاک تو سرت . هم خودت رو بدبخت
کردی هم منو
...................................................................

زن اصفهانیه داشته تو حیاط خونه با بچش بازی می‌کرده، هی مینداختتش بالا   «
میگرفتتش،‌ می‌گفته: این دودول چند تومنس؟! این دودول ده تومنس…این دودول صد تومنس!
درهمین حین یک جاهله داشته از اونجاها رد میشده، از تو کوچه داد میزنه: آبجی شوما
که قیمت دستتونس، بیا یک نگاه به مال ما بکن ببین چند میارزه!!!
...................................................................

جوک حیف نون

حیف نون با یک سرهنگه سوار هواپیما میشن حیف نون رو به سرهنگه می کنه میگه ببخشید شما گروهبانید؟ سرهنگه میگه نه حیف نون همین سوال رو چند بار می پرسه. آخر سرهنگه خسته میشه میگه بله بابا من گروهبانم . حیف نون میگه : تو غلط کردی پس چرا لباس سرهنگارو پوشیدی؟

******

یه نفر دنبال جای پارک می گشت، هرچی بیشتر می گرده کمتر پیدا می کنه، بالاخره به خدا می گه خدایا! اگر جای پارک پیدا کردم قول می دم نماز بخوانم، قول می دم روزه بگیرم… همین طور داشت قول می داد که یک دفعه یک جای پارک پیدا می کنه، می گه: خدا جان! خیلی ممنون! شما لازم نیست زحمت بکشی، من خودم پیدا کردم.

******

حیف نون میره رستوران، گارسون میخواد بزارتش سر کار میگه: غذای امروز «کوجموتونو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با «لیمو» است! حیف نون میگه: «کوجموتونو تیاپوفو ساخارینو گلاسه» با چی؟

******

از حیف نان پرسیدند: سخت‌ترین روزهای زندگیت کی بوده؟ میگه: چهار روز اول عروسیم! میگن: چرا؟ میگه: چون خجالت میکشیدم باد صدادار ول کنم!

******

از یه لره میپرسن تو شما آدم مشهور هم هست میگه آره …. سوفیا لُره ! ، الیزابت تای لُر ، لُر و هاردی …. یه ماده شیمیائی هم هست که اختراع خودمونه بهش میگن کلُر

******

حیف نان میمیره و میره اون دنیا، بهش میگن: ببینم، عزرائیل چیزی بهت نگفت؟ حیف نان میگه: نه! دوباره ازش می‌پرسن: جبرئیل چی؟ حیف نان میگه: نه! بهش میگن: میدونی واسه چی اومدی اینجا؟ حیف نان میگه: نه! بهش میگن: تو در مورد Network Marketing چیزی میدونی؟!

******

حیف نان می خواسته بمیره وصیت می کنه من که مردم یه میلیون خرجم کنین، وقتی میمیره پسرش یه میلیون خر جمع میکنه

******

حیف نان و دوستش میرن اکس پارتی حیف نان هلکوپتری می ره، دوستش با آرپی جی7 می زنتش !!!

******

حیف نون با احساساتش بازی میکنه دو هیچ میبازه.

******

حیف نان صبح میره مغازه و کرکره رو بالا میکشه و میگه بسم الله رحمان رحیم وارد میشه و میبینه همه مغازه رو خالی کردن ! کرکره رو میکشه پایین و میگه صدق الله علی العظیم